صبح صادق

ساخت وبلاگ

امروز صبح علی رغم خستگی سفر بموقع بیدار شده و تلویزیون را روشن ومشغول تماشا بودم ،صحنه هائی را ملاحظه کردم که برایم خاطره انگیز بود صحیح است کهجوانان هنوز به آن حد احساسات نرسیده اند که آنچه من و امثالم نقل می کنیم واردشده و برای خودشان خاطراتی اندوخته سازند این را باید روزگار و گذرش برای آدمی بیافریندو بپرورد و ذخیره اش کند


چه دل انگیز است که انسان لحظاتی را در اوج احساساتش بگذراند و اوقاتیرا در آن روزگار باشد و زندگی کند مبرا از همه پستی ها و پلشتیها،دور از همه غمهاو غصه ها، با چشم اندازی مملو از پاکیها و صداقتها ،نه از خباثتها خبری باشد و نهاز منفی بافی ها و انگ زدنها،نه لحظه لحظه قیمت ارز خارجی بالاتر رود و نه گرانیحلقوم دردمندی را بچسبد،نه مسئولی داشته باشد و نه بی مسئولیتی که دردش را بخورد وچاره ای جز صبر که آن هم تحفه الهی است نداشته باشد

آری لحظاتی امروز در خودم غرق شدم و ذوب گشتم و فهمیدم که ذوب شدن درپدیده ای چقدر هنر می خواهد و ریاضت می طلبد گوئی دریائی بیکران است که اصلا"ساحلی ندارد نه از کوههای سر به فلک کشیده خبری بود و نه از نسیم غبار آلود شهرتبریز که اگر گرد و خاک نمک آلود دریاچه ارومیه هم مخلوطش شود معجونی خواهد شد کهماتریالش ،دست مایه بی توجهی طبیعت و مسئولینش می باشد لطافت آب و هوای تبریز که آب و هوای بهشتی قره داغ و کوههای سرسبزشنمی شود که انسان را به سوی پاکیها و عواطف زلال و ... رهنمون شود پر از چند رنگی ،چند دلی و سرگردانی است گرانی یار بی وفای مردم شده و ندانم کاری مقتصدین هم بروسعت دامنه اش افزوده است

از مسیر دور نشوم هرچه هر که می گوید آزاد است من شاید خودم هم خودمرا نفرین خواهم کرد چرا که من وابسته به نسلی بودم که همکلاسی هایم مرا از میانکوره دهات قره دغ آذربایجان منتخب نموده بودند تا برایشان مرثیه محرومیت و نداریبخوانم ولی نه برای گریه و زاری بلکه برای افزایش همت اشخاصی که دهنه و افسار خدمتبه دستشان سپرده شده بود و برای ماها لالائی نمی خواندند و باید یادآورشان می شدیمکه ما هم هستیم در دور تر از کهکشانها در دراز راهی که آن سویش ناپیدا بود و تاریک.

اینک ای همه کهنه اندوخته هایم و ای احساساتم مرا رهنمون باشید تابرای عبور از سیاهی های روزگارم که نتانیاهویش دم از انسان دوستی می زند و حکایتاز ظلم و ستم می کند و حریفش انشا می خواند و شعار من و منیت می دهد  موفق باشم ای آرزوهایم مبادا خاموش و گوشه گیرباشید آرمانم پیروزی بر سیاهی ها و ستمکاریهاست سیاه نمائیهاست ولو اینکه روزیخودم متهم ردیف اولش باشم طبیعت روزگار که از حرکت کرات مادی تولید می شود این است

بجای پرداختن به اصل ماجرا در حاشیه اش دور می زنیم و بجای پرداختن بهحقایق مسایل، مقدمه چینی می کنیم تا گوشها را متوجه دردمان سازیم و درد من دوری ازگذشته های روزگارم است که خیلی بی ملاحظه و بی خبر از کف دستانم خارج شده و فرارکردند و مرا و یارانم را در کنج پیری و تنهائی باز هم تنهایمان گذاشتند

سحر برایم بسیار درد آور بود و آن باز هم گذشت و برایم نشانه ای جز آهو افسوس چیزی باقی نگذاشت او یادآور خاطره بود که هنوز برایم تعریف نشده است شایدیک خوابی بیشتر نبود

می دانم که دوستانم برداشتهای متفاوتی از این نوشته خواهند داشت ولیملتمسانه می خواهم که هرگز پیش داوری غیر عاطفی نکنند چون هنوز 56 ساله نشده اند

mardanagom...
ما را در سایت mardanagom دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علی mardanagom بازدید : 244 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت: 17:35